تموم شدن ماموریت بابایی
روز 5 شنبه 12 تیر در سن 27 ماهگیت بابایی ماموریتش تموم شد و به خونه برگشت. همگی از اومدنش خوشحال شدیم. تو هم که چند روز بود خیلی بهونش رو میگرفتی و گریه میکردی براش. زنگ که میزد میگفتی بابایییی ببل کن. بابایییی ببل کن.... یه وقتایی هم گریه میکردی و میگفتی بابایی کجاست؟ باباییمو میخوام. میگفتم سرکاره. میگفتی نگو سرکاره. باباییمو میخوام . خلاصه بابایی ازین ماموریتها خلاص شد و دیگه برمیگردیم بابلسر. عمه سمیرا هم که با دایی حسین اومده تهران با ما میاد شمال. پریشب هم اینجا اومدن و حسابی ذوق کردی و وقتی رفتن کلی گریه کردی. پدر جون بهت میگه منو با خودت بابلسر میبری؟ تو میگی نه نمیبرمت. و اون میگه چرا؟ من گریه م...